من، هاجر رزمپا، متولد ۱۳۷۰ هستم. تا کارشناسیارشد ادبیات فارسی خواندم و درست جایی که داشتم خودم را در چاهِ دکتراخواندن میانداختم، تصمیم گرفتم دانشگاهرفتن و درسخواندن را متوقف کنم و بروم در بازار کار و ببینم پولدرآوردن چه شکلی است.
مریم، همکلاسی دانشگاهم، اینستاگرام را به من معرفی کرد. آن زمان هنوز گوشیهای هوشمند اینقدر زیاد نبود. شب که به خوابگاه رفتم، سعی کردم اینستاگرام را روی مرورگر لپتاپم باز کنم و ببینم چی هست. آن موقع چیز زیادی دستگیرم نشد؛ اما چند ماه بعد که یک گوشی هوشمند خریدم، اپلیکیشن اینستاگرام را دانلود کرده و فیلترهای مختلف آن را امتحان کردم. از اینکه میشد عکسها را با نور و رنگهای مختلف ذخیره کرد خیلی خوشم آمد؛ اما مشکل اینجا بود که نمیدانستم علامت هشتگ چیست و اصلاً باید چه کسی را فالو کنم. آنموقعها اینستاگرام اعضای ایرانی خیلی کمی داشت. چند صفحۀ خارجی فالو کردم و بعد از سر کنجکاوی شروع کردم به سرچ اسمهای فارسی مثل مینا، شقایق، آرزو و… . یک دختر ایرانی به اسم آرزو ابیانه از بین آن جستوجوها پیدا شد. آرزو اولین ایرانی بود که در اینستاگرام فالو کردم. او دانشجوی قطر بود. هنوز هم عکسهای آرزو را میبینم.
من و هدفم از فعالیت در اینستاگرام
یک زمانی اینستاگرام برای من نوعی عادت روزانه بود؛ اما با زیادشدن مشغلۀ کاری، رفتهرفته این مدیا برای من به جایی برای انتشار محتوای متنی تبدیل شد. من نویسندهام و از اینستاگرام، بیشتر برای انتشار نوشتههایم استفاده میکنم. تابهحال بهخاطر فالوئرهایم زندگی نکردهام؛ اما گاهی بهخاطر فالوئرهایم بعضی حرفها (کپشن/عکس) را گفتهام و بعضی وقتها درست به همان دلیل از گفتن بعضی نظرهایم ابا کردهام.
فالوئرهای تو بیشتر دوست دارند «خودت» باشی یا دوست دارند «شوآف» باشی؟
باید از فالوئرهایم بپرسی. اما چند نفری به من گفتند چون خودتی و شوآفِ لایفاستایل شاد و رنگارنگ نداری، احساس نزدیکتری به تو داریم.
از اینستاگرام برای چه کارهایی میشود استفاده کرد؟
برای خیلی کارها، مثل ارتباط، تبلیغ، تأثیر، انتشار و خیلی چیزهای دیگر که هنوز به فکرمان نرسیده. مهمترین آوردهاش برای من «آشنایی»، «دوستی» و «ارتباط» بوده است.
شروع نوشتن…
برای نوشتن نباید دنبال نقطۀ شروع گشت، بلکه باید مرتب نوشت و نوشت و تمرین کرد و مطالعۀ مداوم داشت.
بعد از اینکه از پایاننامهام دفاع کردم و چهارگوشۀ دانشگاه را بوسیدم و زدم بیرون، بهعنوان کپیرایتر وارد یک کانون تبلیغاتی شدم. بعد از مدتی وارد تیم ایدهپردازی همان شرکت شدم و ازآنجاکه هرکاری بالا و پایین خودش را دارد، امروز رسیدم به جایی که قصهساختن برای یک برند سازمانی را از کارهای قبلی بهتر انجام میدهم و بیشتر به آن علاقه دارم.
تفاوت لایک و کامنت پستهای من
ازنظر تحلیل آماری هرکدام از اینها در اینسایت پستی مؤثرند؛ اما نظر شخصی من این است که لایک یعنی: «دیدم، درست میگی، حال کردم، خوشم اومد.» کامنت یعنی: «موافقم، مخالفم، راست میگی، بیا حرف بزنیم.» انگار کامنت تعامل بیشتری دارد.
این نوشتۀ من، هاجر رزمپا برای نیماتودی بود؛ ارتباط بیشتر با من: توییتر، لینکدین