قبل از عضویت در توییتر، در شبکههای اجتماعی دیگر عضو بودم؛ ولی هیچوقت این حس را نداشتم که سبک و سیاق آنها همان سبک و سیاق محبوب من در یک شبکۀ اجتماعی هست. چند سال پیش هرکدام از شبکههای اجتماعی ماهیت خودشان را داشتند؛ اما هرچه بیشتر گذشته، همگراتر شدهاند.
مثلاً فیسبوک برای داشتن ارتباط و در اوایل ورود به ایران، برای دوستیابی بود. خب در آن زمان این موضوع دغدغۀ من محسوب نمیشد. یا مثلاً اینستاگرام را همزمان با توییتر عضو شدم؛ اما آنقدرها جذبش نشدم؛ چون من آدم کتابت و نوشتن هستم و نوشتن و روایتکردن خیلی راحتتر از این بود که بخواهم از چیزی، تصویر تهیه و منتشر کنم.
سال ۱۳۹۰ بر این اساس به توییتر آمدم که احساس میکردم قابلیت بسیار خوبی ازلحاظ اطلاعرسانی دارد. منظورم مشخصاً خبر و خبرسانی است و خب چون خبرنگار بودم، این موضوع برای من جذاب بود. اوایل ورودم مثل الان نبود که یک توییت از فردی خاص مثل یک سیاستمدار یا یک چهرۀ مشهور باعث اتفاق عجیب و غریبی بشود. سال ۱۳۹۰ اگر به توییتر میآمدی و حساب کاربری خاصی مثل The New York Times یا The Washington Post و… را دنبال میکردی، تا حدود زیادی بهروز بودی و برات امکان خبرخواندن رو هم فراهم میکرد. من این ویژگی توییتر را خیلی دوست داشتم.
زمان؛ عامل تاثیرگذاری…
برخلاف خیلیهای دیگر که در جامعه فناوری ایران شناختهشده هستند، من در شبکههای اجتماعی قدیمیتر مثل گوگل ریدر و فرندفید و… نبودم؛ چون تازه داشتم وارد فضای شبکههای اجتماعی میشدم و در اجتماع خبرنگارهای کلاسیک دور و برم، جزو چند نفر اولی بودم که به شکل فعال وارد توییتر شدم. در واقع من اومدم ببینم در توییتر چه خبر است و قرار است چه اتفاقی بیفتد.
اتفاقی که در این سالها برای توییتر افتاد این بود که از یک شبکۀ اجتماعی فردی به یک شبکۀ اجتماعی رسانهای تغییر ماهیت داد. من هم که آن زمان تازه به توییتر آمده بودم، روی همین موج تبدیلشدن سوار شدم؛ چون ذاتاً آدمی رسانهای بودم.
پس دو مولفه یعنی زمان حضورم و اینکه جزو اولین کسانی بودم که در حوزۀ فعالیتم، یعنی فناوری، عضو توییتر شدم، خیلی به شناختهشدن من در این فضای کمک کرد.
جریان وریفایشدن حساب توییترم
ماجرای خیلی عجیبی دارد. فکر کنم حدود سال ۱۳۹۲ یا ۱۳۹۳ بود که در اوج کارهایم بودم. بهطور همزمان، هم کار تلویزیونی میکردم و هم ماهنامۀ پیوست در اوج دوران رشدش بود. چند پروژۀ روابط عمومی گرفته بودیم و همۀ اینها با هم تداخل پیدا کرده و بازه زمانی واقعا سنگینی رو داشتم از سر میگذروندم.
همان زمان به نمایشگاهی در برلین رفتم. به این دلیل توضیح میدهم که شاید همۀ کسانی که این مصاحبه را میخوانند، رسانهای نباشند. در نمایشگاهها قسمتی به اسم Media Center وجود دارد که به «مرکز رسانهای» هم معروف است. این قسمت برای خبرنگارهاست؛ درواقع به بیان ساده محل ارتباط و اتصال رسانهها و ژورنالیستها با آن نمایشگاه است.
من معمولا آدمی هستم که خیلی زود دوست پیدا میکنم. در مدیا سنتر نمایشگاه برلین که بودم، با خبرنگارهایی از TechCrunch، GSMArena، The Verge و… آشنا شدم و با آنها گپ زدم. بهجرئت میتوانم بگویم تقریباً ۹۹درصد آنها در توییتر عضو بودند و از توییتر خودشون به نحو موثری برای خبررسانی استفاده میکردند؛ چون با ماهیت توییتر آشنا بودند و ازش بهره درستی میبرند، اونها همه خودشون حساب کاربری رسمی داشتند. همدیگه رو دنبال کردیم و چند تا خبر و مطلب هم رد و بدل کردیم. همین.
اتفاق عجیب اینجاست که وقتی به تهران برگشتم، دیدم حساب کاربری توییترم وریفای شده! بعد از آن خیلی از دوستانم میگفتند تو چطور حساب کاربریت را وریفای کردی. من هم میگفتم واقعاً هیچ کاری نکردم.
قبل از وریفایشدن در توییتر، خیلی شخصیتر و روزمرهتر مینوشتم، اما از وقتی وریفای شدم، ناخودآگاه نوشتههایم ناگزیر رسمیتر شد. اوایل یکی دو بار هم برای کنسلکردن تیک آبی وریفای اقدام کردم، اما توییتر موافقت نمیکرد و فکر میکرد حساب کاربری هک شده یا درخواست درست نوشته نشده. درنهایت وقتی دیدم بقیۀ فالوئرهایم کلاً به این تیک واکنش نشان میدهند، با خود گفتم حتماً عنصر موثر و مثبتی است و تا امروز موند.
توییتر و ۳ ارزش واقعا رؤیایی
- اولین ارزش پیداکردن همکار بود. یعنی میتوانم بگویم بیش از ۵۰درصد کسانی را که همکاری خود را با آنها در تحریریۀ پیوست شروع کردم، چه آنها که ماندهاند و چه آنها که رفتهاند، در توییتر پیدا کردم. آدمهایی خیلی متنوع که در حوزههای گوناگون فعال بودند. از روزنامهنگاری تا طراحی سایت و حتی همکاری رسانهای.
- دومین ارزش پیداکردن آدمهای مرجع در سایر حوزههایی بود که خودم با آنها آشنا نبودم. بهسختی میتوانستم آدمهای مرجع را در حوزههای غیرتخصصی خودم، مثل گردشگری، اقتصادی،حقوقی و… پیدا کنم. مثلاً برای شرکت در عصرانه پیوست با فعالان توییتری و وزیر ارتباطات، از نوید برهانزهی بهعنوان یک کارآفرین برای خانمهای کارآفرین و آسیبپذیر در استان سیستان و بلوچستان دعوت کردیم. خب اگر توییتری وجود نداشت، نمیتوانستم انسان فوقالعادهای مانند نوید را پیدا کنم و با زندگی و فعالیتهای او و اجتماع اطرافش آشنا بشم.
- سومین ارزش هم کاری است که من اسمش را میگذارم؛ خوداظهاری. وقتی بهعنوان خبرنگار، روزنامهنگار و… در رسانهای کار میکنید، همیشه دستتان زیر تیغ رسانه و ملاحظات آن است. شما بهعنوان یک فعال رسانهای، همیشه احتیاج دارید هویت خود را فارق از هویت رسانه هم شکل بدهید؛ چون رسانه مجموعهای از اجبارها و الزامها را هم به همراه دارد. توییتر این امکان را به من و به نظرم به خیلی از فعالین رسانه در سطوح بالاتر داد که جدا از مسئلۀ رسانهای که دارند با آن کار میکنند یا نمیکنند، بتوانند صدا، تفکر و ارتباطات خودشان را داشته باشند. من از این طریق، سعی کردم نه در تضاد یا تقابل با رسانههای موجود، بلکه در مسیر تکامل و تقویت اونها کار کنم.
توییتر جریانساز است
بعضی اصطلاحات، برآمده از فضای مجازی است و چون ما، مخصوصاً دوستان جوانتر، قسمت زیادی از عمر و وقت خود را در این فضا سپری میکنیم، فکر میکنیم که این مفهوم، ساخته و پرداخته فضای اجتماعی است. درحالیکه اگر شما به روم باستان هم نگاه کنید، سیسرون بهعنوان خطیب میآمده و در میدان رم حرف میزده و موج اجتماعی ایجاد میکرده؛ درواقع مثل نوعی اینفلوئنسر بوده. میشود گفت در هر بازه زمانی آدمهایی هستند که این تأثیرگذاری را نه به مفهوم اعتقادی آن، بلکه به مفهوم اطلاعرسانیاش به کار میبرند و آن آدمها مرجع آن جامعه، فعالان و… هستند. این ماجرا در فضای اجتماعی تسری پیدا کرده است.
این را هم تاکید کنم که به نظر من، ما پدیدهای به اسم اینفلوئنسر فضای مجازی نداریم. اگر هم چنین موجودیتی وجود دارد، عبارتی کاذب و غیرواقعی است. چیزی به اسم موج فضای مجازی هم نداریم؛ اگر هم وجود دارد، به نظر من چیزی شبیه توهم است. به عبارت دیگر مشخصاً در توییتر عدد فالوئرها چیزهایی راجع به شما میگوید؛ اما خیلی چیزها را هم نمیگوید. نباید درگیر تعداد فالوئرها بود، بلکه باید به میزان تأثیرگذاری افراد توجه کرد. آدمهایی هستند که چون شخصیتی واقعی در دنیای واقعی دارند، میتوانند به کمک آن شخصیت واقعی، در شبکههای اجتماعی هم تأثیرگذار باشند. همچنین معتقدم موجی میتواند در فضای مجازی ماندگار باشد که یک سر آن حتماً به دنیای واقعی و واقعیتهای آن وصل باشد؛ یعنی از دنیای واقعی سرچشمه گرفته باشد.
این نوشتۀ من، آرش برهمند برای نیماتودی بود؛ ارتباط بیشتر با من: توییتر، اینستاگرام، لینکدین