قصه از آنجا شروع شد که سال دوم دورۀ دکتری، بهعنوان پروژۀ کلاسی یکی از درسها، قرعۀ تحقیق دربارۀ «تأثیر تکنولوژی بر رفتار انسانها» به نام من افتاد. قرار بود بهجای روشهای رایج تحقیق، به سراغ کتابها و منابعی برویم که هیچوقت در محیط آکادمیک و دانشگاهی تدریس نشدهاند، کتابهایی مثل فلسفه، تاریخ، ادبیات و حتی داستان!
ابتدا برایم عجیب بود که در میان خطوط یک رمان یا روایت تاریخی به دنبال ردپای تکنولوژی بگردم، اما هرچه پیش رفتم، مسیر برایم روشنتر و البته جذابتر شد. شروع به خواندن فلسفۀ تکنولوژی کردم و آنقدر از دیدگاههای فیلسوفهای بزرگی مانند هایدگر، آیدی، مارکس و… به ذوقوشوق آمدم که نگاهم به آنچه بهعنوان تکنولوژی میشناسیم بهکلی عوض شد. بله، آن تحقیق کلاسی نهچندان ساده، برای من به یک یادگیری عمیق تبدیل شد، آنقدر عمیق که امروز تصمیم گرفتم با شما هم دربارۀ آن حرف بزنم.
اهمیت موضوع کجاست؟
شاید بپرسید که مطرحکردن چنین موضوعی اساساً چه اهمیتی دارد؟ بگذارید بگویم در دنیایی که زندگی روزمرۀ ما با تکنولوژی و کاربردهایش مثل اینترنت، موبایل و شبکههای اجتماعی گره خورده، دانستن از تأثیر آن بر رفتارهای ما خیلی خیلی مهم است. ما امروز میتوانیم نظریۀ گالیله را به چالش بکشیم و بگوییم که دیگر نه در یک کرۀ دایرهشکل، که در یک جهان افقی زندگی میکنیم، چراکه اطلاعات، دانش و ارتباطات بهشکلی باورنکردنی در دنیای ما پخش شدهاند.
با وجود اینکه امروز دسترسی ما به اطلاعات و منابع علمی نامحدود است، ولی هنوز نمیتوانیم تکنولوژی را بهخوبی تعریف کنیم. مثلاً ممکن است ندانیم که تکنولوژی خیلی قبلتر از علم وجود داشته است و حتی استفاده از آن فقط به انسانها محدود نبوده است. اگر به گذشته و حتی امروز خوب نگاه کنیم، میبینیم که حتی حیوانات هم این قدرت را داشته و دارند که برای خودشان ابزارهایی درست کنند و در زندگیشان به کار گیرند.
اگر به گذشته برگردیم، ردپای تکنولوژی را در عصر یخبندان پیدا میکنیم. زمانی که جنگلها به خاطر سرمای بیش از حد هوا نابود شدند و انسانهای میموننمایی که تا پیش از آن روی درختها زندگی میکردند، مجبور شدند عادت چهاردستوپا حرکتکردن را کنار بگذارند، روی دو پایشان بایستند و از دستهایشان کمک بگیرند. دستها! این دستهای جادویی و قدرتمند انسان به او این امکان را دادند که پیش از داشتن هر نوع علمی، یک صنعتگر و خالق باشد، چرخ و آتش بسازد و به این ترتیب، اولین شکلهای تکنولوژی را ایجاد کند.
اینها همان دستهایی هستند که امروز با آنها صفحۀ گوشیهای موبایلمان را لمس میکنیم، با حرکت چند انگشت از سوپرمارکت نزدیک خانهمان خرید میکنیم و با دوستانمان در شبکههای اجتماعی مختلف ارتباط برقرار میکنیم. بله، از اهمیت تکنولوژی و دانستن تأثیر آن بر زندگیمان هرچه بگوییم کم است.
چنین دانشی در کجا کاربرد دارد؟
قبل از هر چیز بگذارید این را بگویم که «تکنولوژی ابزار نیست، تکنولوژی دید است.» این جملۀ کوتاه، تأثیر زیادی در نگرش من به آنچه بهعنوان تکنولوژی میشناختم ایجاد کرد. من همیشه قدرت «اقتصاد توجه» یا آن تلاشی را که رسانهها برای دزدیدن زمان و افکار ما انجام میدهند، خیلی جدی میگرفتم و گاهی مثلاً از اینکه گوگل میتواند جزئیترین فعالیتهای ما را زیر نظر بگیرد و از هر کلیک ما الگوریتمهای رفتاری بسازد، شاکی میشدم. اگر به آن دوران برگردم، به خودم حق میدهم؛ چراکه دقیقاً مثل امروز این نگاه من است که تأثیر تکنولوژی بر زندگیام را تعیین میکند.
فیلسوفهای تکنولوژی باور دارند که تکنولوژی نهفقط به کار، مهارت و ابزار، بلکه به مهارتهای فکری، شناخت و مسائل اجتماعی مربوط میشود. آنها همچنین عقیده داشتند که ما میتوانیم دو نگاه به تکنولوژی داشته باشیم: یک نگاه مهندسیمحور است که سلطۀ تکنولوژی بر انسان را میپذیرد و نگاه دیگر که به مهارتهای انسانی خوشبین است و باور دارد انسانها در ارتباط با ابزارهایی مثل موبایل، شبکههای اجتماعی و… میتوانند سرنوشتشان را خود رقم بزنند. اگر امروز نظر من را بپرسید، باید بگویم که حالا من طرفدار گروه دومم، یعنی باور دارم تفنگ، چرخ، ماشین، موبایل و شبکههای اجتماعی ساختۀ دست انساناند و از همان تفکری ایجاد شدهاند که به من امکان میدهد تصمیم بگیرم و در زندگی خودم آفریننده باشم.
رهایی…
چنین نگاهی، استفادۀ من از شبکههای اجتماعی را هدفمند کرد. مثلاً بهجای دنبالکردن تمام افراد آشنا در اینستاگرام، قبل از فالوکردن از خودم پرسیدم که درارتباطبودن با این اکانت یا شخص خاص چه ارزشی در زندگی من ایجاد میکند؟ چه چیز جدیدی یاد میگیرم و اساساً تمایل دارم زمانم را در چنین شبکههایی به چه مطالب یا اشخاصی اختصاص دهم؟ درحقیقت، در زمانهای که تمامی این رسانهها تلاش میکنند توجه من را به خود جلب کنند و بخشی از وقت ارزشمندم را در اختیار بگیرند، من تلاش کردم خودم انتخابگر و تعیینکننده باشم.
از طرفی، زمانی که باور کردم من بهعنوان یک انسان باید دستدردست تکنولوژی پیشرفت کنم و حتی به پیشرفت آن هم کمک کنم، تلاش کردم در این فضا چیزی بسازم و با دیگران به اشتراک بگذارم. بنابراین، از امکانات این شبکهها برای انتشار فکرها، تجربهها و آنچه از نظر من ارزشمند است استفاده کردم. مثلاً برای من که در حوزۀ تبلیغات و برندسازی کار میکنم، نوشتن از فعالیتهای برندها و کسبوکارها ارزشمند است، پس تلاش کردم این علاقهمندی را در شبکههای اجتماعی به کار بگیرم. فضایی که تا پیش از آن محلی برای تماشاگربودن و وقتگذرانی بود، کمکم برایم به بستری برای خلق ارزش تبدیل شد.
کمی بیشتر بدانیم…
فاصلهگرفتنِ انتخابی از فضای شبکههای اجتماعی و نگاهکردن از بیرون به آن هم یکی دیگر از دستاوردهای این نگرش بوده است. من بهعنوان یک انسان در انتخابهایم تأثیرگذارم، پس میتوانم گاهی از آنچه فضای مجازی به من تحمیل میکند فاصله بگیرم. برای حضور در شبکههای اجتماعیام برنامه بریزم و گاهی برای مدتی بهطور کامل به دنیای واقعی برگردم و جلوی وسوسۀ گذاشتن استوری آخرین کتابی که خواندهام، بایستم.
بله، از نظر من تکنولوژی و همۀ چیزهای وابسته به آن نوعی نگرش است، چراکه همۀ آنچه امروز بهعنوان پیشرفت میشناسیم، روزی در ذهن یکی از ما جرقه خورده است. وابستهبودن یا نبودن ما به این پیشرفتها هم نوعی نگرش است. من در بهبود مهارتم در استفاده از این شبکهها در حال رشد و پیشرفتم. گاهیوقتها دنیای مجازی من را در بر میگیرد و گاهی هم تلاش میکنم با اقتدار بایستم و مرزهایش را در زندگیام تعیین کنم. در هر حال، من همیشه در حال یادگرفتن هستم.
اگر دوست داشتید بیشتر در ارتباط با فلسفۀ تکنولوژی و تأثیر آن در زندگیمان بدانید، خواندن منابع زیر را به شما پیشنهاد میکنم:
کتابها:
- زمین مسطح است: تاریخ فشردۀ قرن بیستویکم، نوشتۀ توماس فریدمن، نشر هرمس.
- فلسفۀ تکنولوژی دون آیدی: پاسخی به دترمینیسم تکنولوژیک، نوشتۀ حسین کاجی، نشر هرمس.
پادکستها:
- کار عمیق، از مجموعۀ بیپلاس
این نوشتۀ من، یاسمن کریمپور، برای نیماتودی بود. ارتباط بیشتر با من: بلاگ شخصی، Linkedin، Instagram، Twitter و Telegram