شما میتونید این قسمت را در آدرسهای زیر بشنوید یا در ادامه به متن اون دسترسی داشته باشید:
در دنیای امروز با گسترش سیستمهای ارتباطی، استفاده از شبکههای اجتماعی در میان اقشار مختلف جامعه به ابزاری برای سهولت در ارتباطات میان آدمها تبدیل شده و بهعنوان محلی برای تبادل اطلاعات نیز به کار میره. گویی استفادهکردن از این سیستمهای ارتباطی نیازمند یه سری باید و نبایدهای نوشتهنشده است.
اما متأسفانه بارها شاهد این بودیم که کاربران شبکههای اجتماعی با حسابهای کاربری ناشناس و یا بعضاً با حسابهای کاربری شناس و واقعی در این فضا فعالیت کردن و بدون توجه به قیدوبندهای اخلاقی و اجتماعی، به فحاشی و هتک حرمت و حیثیت آدمها، مخصوصاً چهرههای سرشناس اقدام کردن و برای دیگر کاربران نیز مشکلاتی ایجاد میکنن.
پیرو همین موضوعات سعی کردیم علت فحاشی در شبکههای اجتماعی رو کمی موشکافی کنیم تا ببینیم ریشهاش چیه و برای اون چه کاری میشه کرد.
خودت رو معرفی میکنی؟
من تارا خسروی هستم، روانشناس بالینی و تراپیست، و همینطور فعال در حوزۀ فضای مجازی. سالهاست که تو این حوزه هم به لحاظ تخصصی فعال بودم و هم تعاملات اجتماعی داشتم و این فضا رو رصد کردم.
من در توییتر، اینستاگرام و فیسبوک و لینکدین.
فحشدادن رو چطوری تعریف میکنی؟ آیا براساس خشم هست یا…؟
درواقع درمورد یه سوءرفتارِ کلامی صحبت میکنیم که زیرمجموعۀ خشونتهای کلامی محسوب میشه. میدونید که ما یه سری خشونتهای فیزیکی داریم و یه سری خشونتهای کلامی؛ فحاشی زیرمجموعۀ خشونت کلامیه. حالا تعریف رفتار مؤدبانه در تعاملات اجتماعیمون مشخص شده و یه فرهنگ و اصول کلی براش شناسایی شده، مثلاً اینکه آدم احساس همدردی داشته باشه، باحیا باشه، باادب باشه، صراحت لهجه نداشته باشه، باتدبیربودن، باگذشتبودن و امثال اینها میشه تعریفهای کلی. وقتی ما از کنایهها استفاده میکنیم، از نفرین و تیکه و سرزنش و بدگویی و الفاظ رکیک جنسی، نسبتدادن القاب بد، مسخرهکردن، سرزنشکردن و… همۀ اینها میشه زیرمجموعۀ خشونت کلامی.
میتونیم اینطوری نگاه کنیم که خشونت ابتدا توی ذهن ما شکل میگیره و براساس گفتمان فرهنگیای که داریم، بیان میشه. درواقع، حتی روشهای خشونتورزی ما براساس تعریفی که تو ساختار جامعه وجود داره اتفاق میفته. شاید در گذشته خشونتهای فیزیکی تو جامعهمون خیلی زیاد بود، اما الان خشونتهای کلامی بیشتر شده و پررنگتره، مخصوصاً وجود فضای مجازی این رو پررنگتر کرده. خب ما دستمون به همدیگه نمیرسه و میایم با فحاشی و شلوغکاری و اذیتکردنها و تهدیدکردنها تو این فضا بهش دامن میزنیم.
میشه گفت فحاشیکردن به این دلیل بیشتر شده که برخلاف زدوخورد، قوانین و تبعاتی نداره؟ البته فکر میکنم تو فضای آنلاین یا آفلاین فحاشیکردن تبعات قانونی داره، اما شاید اونقدرها سفت و سخت نیست.
اگه به لحاظ داشتن تبعات قانونی در نظر بگیریم، از توهین ساده تا شدیدترین حالتش، هم جزای نقدی داره، هم ضربههای شلاق داره و هم حبس داره. آخرین چیزی که من میدونم توهین تو فضای مجازی که زیرمجموعۀ هتک حرمت حساب میشه، ۹۱ روز تا دو سال حبس داره، یا مثلاً ۷۴ ضربه شلاق داره. چیزی نیست که به لحاظ قانونی ما براش جزایی نداشته باشیم، جریمه داره، ولی شاید آگاهی از اون کمتر باشه.
ما برای بستن کمربند ایمنی یا نبستن، علاوهبر قانون، یه چیزی داریم به اسم فرهنگسازی، اما در این زمینه از فرهنگسازی استفاده نمیشه یا خیلی روی بحث جُرمبودنِ این موضوع تأکید نمیشه. آدمها فحاشی میکنن اما نمیدونن این کارشون از لحاظ قانونی پیگرد قانونی داره. خیلی روی اون مانور داده نشده و خب آدمها هم خیلی از تبعاتش آگاه نیستن.
فحشدادن چه تأثیری رو مغز ما میذاره؟
چیزی که خاطرم هست اینه که یه پژوهشی روی حدوداً ۳۴۰۰ یا ۳۵۰۰ نفر، برای بررسی تفاوت خشونت فیزیکی با خشونت کلامی انجام شده بود. یه گروه در معرض خشونت فیزیکی بودن، یه تعدادی هم فقط در معرض خشونت کلامی قرار داشتن. در طی زمان که این افراد رو بررسی کردن دیدن که مشکلات فردی و بزهکاری در این افراد کاملاً زیاده و این نشون میده تأثیرات زیانبار خشونت کلامی کمتر از خشونت فیزیکی نیست، چیزی که خیلی از آدمها بهش توجه نمیکنن. میگن: «مگه من زدمت؟ خب دو تا حرف بود، باد هواست دیگه…» نه، تأثیرات روانیاش بسیار زیاده و شاید درنظرنگرفتن همین موضوع باعث میشه آدمها خیلی راحت خشونت کلامی نشون بدن و به تبعاتش هم فکر نکنن.
تبعات فحشدادن در حالت رودررو یا بهصورت مجازی فرقی میکنه؟
نه، اینکه آسیب کلامی بهصورت رودررو یا بهصورت مجازی در شبکههای مجازی اتفاق بیفته هیچ تفاوتی نمیکنه؛ آسیبزایی خودش رو داره و حتی چه بسا بدتر. چون در یه محیط عمومی داره اتفاق میفته، یعنی افرادی ناظر این مسئله هستن. بههرحال، شاید در حالت فیزیکی شما دو نفر روبهروی هم هستید یا در جمع محدودی هستید. اما در فضای عمومی، وقتی که در معرض دید عموم -مخصوصاً درمورد افرادی که شناختهتر شده هستن- باشید، تأثیرات مخربش میتونه خیلی بیشتر باشه.
آیا فحش دادن یا ندادن یه مسئلۀ اخلاقیه؟ یا اصلاً اخلاق مسئلهای نِسبی هست؟
ببینید، بههرحال نوعی مسئلۀ اخلاقیه، ولی هر موضوعی رو باید از جنبههای مختلفش بررسی میکنیم. فحاشیکردن به لحاظ اخلاقی یه رفتار ناپسند و مذموم شناخته شده. اما موضوع فقط این نیست؛ وقتی به لحاظ جنبههای شناختی، فرهنگی، اجتماعی و حقوقی اون رو بررسی میکنی میبینی این پدیده بسیار جدیتر از اینه که بگیم اخلاق نسبیه و من دوست دارم اینطوری باشم یا دوست ندارم.
بههرحال، هر رفتاری وقتی مورد بررسی قرار میگیره، براساس تبعاتش و سود و زیانش بررسی میشه. فحاشیکردن هم به دلیل آسیبزابودن و میزان سودآوری و زیانباریاش برای افراد، یه رفتار جدی تلقی میشه و این یه ناهنجاری رفتاریه و رفتار نرمال و طبیعی نیست.
این ناهنجاری در آدمها بهطور بالقوه وجود داره یا به طرز تربیت اونها هم برمیگرده؟
وقتی میگیم فحاشیکردن، درواقع داریم درمورد یه رفتار صحبت میکنیم. رفتار ما ژنتیک نیست، چیزی نیست که از بیرون به ما تحمیل شده باشه، یا کسی از بیرون بیاد و اون رو از درون ما بیرون بکشه. وقتی ما درمورد رفتار صحبت میکنیم، درواقع یه چیز انتخابیه، من انتخاب میکنم اون رفتار رو در مواجهه با دیگران نشون بدم. بعد وقتی اینجوری بهش نگاه کنیم، میتونیم بهجای فحاشیکردن، خواستهها، نیازها، ناکامیها و ناراحتیهامون رو به شکل مؤثرتر، سازندهتر و صلحآمیزتری بیان بکنیم و اینجا درواقع به یه سری مهارتها نیاز داریم. اینکه بهجای فحاشیکردن چطور میتونیم حرفمون رو بزنیم و به نتیجه هم برسونیم.
مثلاً بعضیها میگن فحاشی در خانوادۀ ما ارثیه. نه، چیزی به نام ارثی نداریم. رفتار آدمها اکتسابیه. آموختنیه. ما یاد میگیریم اینطور رفتار بکنیم. حالا وقتی درمورد دلایل روانشناختیاش توضیح بدم، میگم که چرا میگم «رفتار» ماست و نه «ژنتیک» ما.
درمورد اینکه این رفتار ژنتیکی نیست و دیدنی و یادگرفتنیه بیشتر توضیح میدی؟
وقتی میگیم ژنتیک، منظور چیزیه که از طریق ژنها و کروموزمها به ما منتقل شده باشه. وقتی درمورد رفتار صحبت میکنیم، یعنی یه سری الگوهایی که ما در اون محیطی که بزرگ شدیم، آموزش دیدیم و یاد گرفتیم. مثلاً آدمهای مختلف در فضاهای مختلف حتی نوع فحشدادنشون هم متفاوته. یا حتی افرادی داریم که پدرمادرهایی دارن که حتی ممکنه از لحاظ اخلاقی آدمهای فحاش و بددهنی باشن و بدوبیراه بگن، اما بچه تو اون خانواده بزرگ میشه و یاد میگیره که این رفتار، رفتارِ درستی نیست و در طی زندگیاش سعی میکنه به این شیوه رفتار نکنه. خلافش هم زیاد دیدیم، پدر و مادرهایی که بسیار مؤدب هستن و بسیار این حد و حدود رو رعایت میکنن، اما بچههاشون متأسفانه در فضای بیرون از خونه در تعامل با مثلاً دوستانشون یا فضاهای مختلفی که قرار گرفتن، انتخاب کردن که آدمهای فحاشی باشن. یعنی هر دو مدلش رو داریم:
- افرادی که از خانوادههای فحاشی بیرون اومدن و آدمهایی هستن که خیلی مراعات میکنن.
- یا برعکس، از خانوادهای مؤدب بیرون میاد و آدم فحاش و بددهنی میشه. این نشون میده که رفتار انتخابی و اجتماعی هست، نه ژنتیکی.
آیا لحنِ گفتن هم توی آسیب یا تأثیری که فحاشی به جا میذاره مؤثره و میتونه بارِ اون کلمه رو تغییر بده؟ مثلاً گاهی برای ابراز علاقه یا تعریفکردن از فحش استفاده میکنن. همۀ اینها تأثیرگذاره. گاهی افراد از روی عادت فحاشی میکنن و گاهیاوقات برای جلب توجه. بعضیها حتی برای شوخطبعی و ایجاد احساس صمیمیت. مثلاً میخواد بگه با فلانی صمیمی هستیم دو تا فحش هم بارش میکنه که نشون بده با هم صمیمیاند. اینها اون باورها و نگرشهای ما نسبت به صمیمیت هستن. یعنی احساس میکنیم وقتی از این الفاظ استفاده کنیم احساس صمیمیتمون بیشتره. این مسئله تو نسل جدید خیلی بیشتره، مثلاً فحشهای رکیک جنسی و خانوادگی به همدیگه میدن و وقتی باهاشون صحبت میکنی میگن خب ما خیلی صمیمی هستیم، خیلی کولیم [cool] با همدیگه و اصلاً از این موضوع ناراحت نمیشیم. درواقع، نوع نگرش ما تعیین میکنه که چه احساسی در ما ایجاد بکنه. اما این چیزی از ناهنجاربودن اون رفتار کم نمیکنه. انگار ما پذیرفتیم که رفتار ناهنجاری رو بین خودمون باب بکنیم.
حالا این لحن ما و نوع کلماتی که انتخاب میکنیم، بله، مؤثره. خود این خشونت کلامی هم برای خودش مراحلی داره. اینجوری نیست که بخوایم بگیم فقط الفاظ رکیک جنسی یا القاب خیلی زشت رو به همدیگه نسبت دادن جزو خشونت کلامی هست؛ نه، تشبیهکردنهای بد، کنایهانداختنها، حتی ایما و اشارههای حسی و حرکتی که از خودمون نشون میدیم، نفرینهامون، تیکههامون، سرزنشکردن، بدگوییکردن از همدیگه، اینها همه جزو زیرمجموعۀ خشونت کلامی قرار میگیرن.
از بعد از بازی ایران و آرژانتین که یه سری افراد رفتن توی پیج مسی و شروعکردن به فحاشی، انگار فحاشی وارد یه بازی جدیدی شد. از کی این اتفاقها افتاد و سبب شد موج فحاشیکردن در فضای مجازی تا این حد بیشتر بشه؟
دقیقاً درست میگی. ما از زمانی که در فضای مجازی فعال بودیم این مسئله رو همیشه دیدیم، اما خب خیلی کمرنگتر بود. از یه جایی به بعد شدت گرفت. درواقع اگه بخوایم دلایل روانشناختیاش رو بگیم، برمیگرده به احساس حقارت و خودکمبینی. آدمها وقتی در موضع ضعف قرار میگیرن سعی میکنن به فحاشی رو بیارن.
فحاشیکردن نوعی مکانیسم دفاعی افراد در برابر ناکامی هست. مثلاً شما میبینی که هروقت تیم فوتبال محبوب طرف تو استادیوم بازی رو باخته، همیشه بعدش حادثهای داریم… میزنن میشکنن، فحاشی میکنن و درگیری دارن. این نشون میده که ما یاد نگرفتیم در ناکامیهامون چطور باید رفتار بکنیم. اینکه مثلاً به مسی یا داور فحش میدن یعنی چی؟ یعنی تابآوری ما در برابر ناکامیها خیلی کمه و سعی میکنیم بهجای حل مسئله از هیجاناتمون استفاده کنیم. فقط میخوایم این خشم رو تخلیه کنیم.
فحاشیکردن زیرمجموعۀ بزرگی از حس خشمه. خشم هم دقیقاً از ناتوانی میاد. آدمها رویکردهای متفاوتی در برابر خشم دارن. رفتارهای passive aggressive [پرخاشگری منفعل] ما دقیقاً نشوندهندۀ اینه که آقا ما احساس ناتوانی میکنیم، هیچکاری از دستمون برنمیاد، لااقل دو تا فحش بدیم خودمون رو تخلیه کنیم. یه وقتهایی به خاطر کنترل اضطراب این اتفاق میفته، مثل گریهکردن. وقتی با آدمی دو تا کلمه حرف میزنی، احساس ضعف میکنه و شروع میکنه به گریهکردن، میگی با این آدم اصلاً نمیشه حرف زد چون تا میخوای باهاش حرف بزنی شروع میکنه به گریه. ابراز خشم هم دقیقاً یه رفتاری شبیه به گریهکردنه. فحاشیکردن هم دقیقاً همینطور.
برای تخلیۀ خشم، بهجای فحشدادن چه کار دیگهای میشه کرد؟
ما الان داریم درمورد روشهای ابراز خشم، البته بهصورت هنجار اون صحبت میکنیم، درسته؟ ما هیچوقت یاد نگرفتیم احساساتمون رو بشناسیم، هیجاناتمون رو بشناسیم و متناسب با اون واکنش نشون بدیم. وقتی از الفاظ رکیک استفاده میکنیم، وقتی از دادوبیداد استفاده میکنیم، یا حتی از ضربات فیزیکی (کتککاریکردن) استفاده میکنیم، این درواقع ناتوانی ما در بیان احساسات خودمونه، یا ناتوانی ما برای در معرض دید عموم قرار گرفتن. مثلاً من به خاطر باختن احساس بدی دارم، ولی حاضر نیستم راجع به اون صحبت بکنم. با فحاشیکردن، حس تحقیر دربارۀ این مسئله رو جبران میکنم؛ یعنی نوعی احساس حقارت به من میده که من تیمم باخته یا یه حرفی زده که من هیچکاری در مقابلش نمیتونم بکنم، پس فحاشیکردنه دوباره یه ذره احساس قدرت به من میده. انگار که من هنوز دست بالا رو تو این مورد دارم.
ما چطور میتونیم بهجای این فحاشیکردن، بهجای این رفتارهای هیجانمحور، یاد بگیریم درمورد خود موضوعات صحبت بکنیم، یعنی مشاهدات خودمون رو بیان بکنیم؟ با توصیف اون رفتار یا مسئلهای که اتفاق افتاده. فرضاً من یه رفتاری از طرف مقابلم میبینم و این بهشدت من رو عصبانی کرده، سادهترین حالتش اینه که خب، من هیچ توضیحی نمیدم و شروع میکنم به فحاشی، بدهنی و تحقیر طرف مقابلم. حالا میایم الگوی درستش رو یاد میگیریم. من برای طرف مقابلم توضیح میدم که چه چیزی رو دیدم. چه رفتاری رو دیدم که باعث عصبانیت من شده. گام دوم اینه که من بتونم راجع به احساساتم صحبت بکنم. حالا ما معمولاً چی کار میکنیم؟ توپ رو میاندازیم تو زمین طرف مقابل، پیامامون رو با «تو» شروع میکنیم: «تو من رو عصبانی میکنی… تو من رو دیوونه میکنی… تو باعث میشی من این کار رو بکنم… .»
نه! «من» باید مسئولیت احساس خودم رو بپذیرم: «من احساس میکنم… (پیامم با «من» شروع میشه) من خیلی عصبانیم، من خیلی دلگیرم، من خشمگین شدم… .»
از قبل هم توصیف کردیم که از چی، درسته؟ مرحلۀ بعدی اینه که بگم آقا چی میخواستم، چه نیازی دارم، چه فکری میکنم راجع به اون موضوع؟ «من به این موضوع (موضوع رو تعریف میکنم) احساس خیلی ناراحتکنندهای دارم، خشمگینم از این مسئله، چون انتظار داشتم تو این رفتار رو داشته باشی و تو نداشتی.»
حالا مرحلۀ بعدی چیه؟ طرف میگه خب حالا من باید چی کار کنم؟ یه پیشنهادی داشته باشیم، یه راهکاری داشته باشیم: «چطور آروم میشم؟ من نیاز دارم تو از من عذرخواهی کنی بابت این رفتاری که کردی.»
مثلاً بین من و نیما یه گفتوگویی شکل میگیره، یه حرفی زده که خیلی من رو ناراحت کرده، من بهش میگم: «نیما! ببین، این جملهای که گفتی باعث شد من عصبانی بشم از دستت، به خاطر اینکه انتظار داشتم این موضوع رو به این شکل مطرح بکنی. الانم انتظار دارم اول ازم عذرخواهی کنی و بعد دوباره بیای راجع به این موضوع صحبت بکنیم.»
اینجوری هم احساس خودم رو بیان کردم و آروم شدم، هم شما بهعنوان طرف مقابل تکلیفت روشنه که باید چی کار بکنی. میدونی تارا چه انتظاری ازت داره.
یعنی میگی بهجای اینکه بگیم «تو» داری اینجوری میکنی، بگیم «من» این احساس رو دارم؟
دقیقاً، چون وقتی پیاممون رو با «تو» شروع میکنیم، اون طرف مقابل بهصورت ناخودآگاه گارد دفاعی میگیره. چون توپ تو زمین خودشه و باید از خودش دفاع کنه و اصلاً گوش نمیده که من چی دارم میگم. اما وقتی از «من» استفاده میکنیم، یعنی مسئولیت احساس خودمون رو میپذیریم. آقا من عصبانی شدم، ممکن بود این اتفاق برای کس دیگه بیفته و اون عصبانی نشه. پس من این حق رو برای خودم قائل باشم که اول اون اتفاق افتاده رو بگم، یعنی صورت مسئلهمون رو یکی بکنم، احساسم رو بگم که چه احساسی دارم و چه انتظاری ازش داشتم، اینکه باید چی کار میکرد. بعد بهش راهکار برای جبران بدم.
شاید تو شبکههای اجتماعی این اتفاق خیلی نتونه بیفته. اینجور جاها آدم باید چی کار بکنه؟ باید بیخیال این بشه که فلان بازیگر حرفش رو بشنوه یا کامنتش رو ببینه؟
یه نکتۀ جالبی این وسط هست که بهتره به اون اشاره کنیم. در این سالهای اخیر، این میزان از فحاشیکردن کجاها خیلی پررنگه؟ معمولاً افرادی که به یه دلیلی مطرح هستن. حالا میتونه پولدار باشه، شهرت کاری داشته باشه، فرد سیاسی باشه، هنرمند باشه و… . این افراد بیشتر در معرض خشونت هستن، چرا؟ چون آدمها اون احساس حقارت و خودکمبینیای که در مقابل اینها دارن، به این شیوه بیان میکنن. قبول داریم که بازی یه بازی دوطرفه است و دو تا player [بازیکن] داره؟ اگه قبول دارم که طرف مقابل داره فحاشی میکنه و من نمیتونم کنترلی روی فحاشی اون طرف داشته باشم، درادامه میتونم الگو رو اصلاح بکنم. ما چیزی داریم به اسم شرطیسازیشدن. ما شرطی شدیم که طرف مقابل فحش میده و من یه فحش بدتر بهش میدم. اون صداشو میبره بالا من صدامو بیشتر میبرم بالا.
یعنی ما داریم تقویت میکنیم. اما اگه قبول داریم این الگو باید بهصورت کامل اصلاح بشه، ناچاریم هرکدوم از ما خودمون این الگو رو اصلاح کنیم. از سمت خودمون، کاری به رفتار طرف مقابل نداشته باشیم. اگر من میدونم که فحاشیکردن و بدوبیراهگفتن تأثیری نداره و مسئلهای رو حل نمیکنه، سعی نمیکنم که وارد بازی طرف مقابل بشم.
یادمون باشه که در فضای مجازی ما یه سری افراد و اکانتهایی داریم که اصلاً عامدانه فضا رو متشنج میکنن. شروع میکنن به فحاشی و آدمها رو وارد بازیشون میکنن؛ حالا برای بیشتر دیدهشدن، برای اینکه فالوئر جذب کنن یا برای هرچیز دیگهای. کار ترولها [Troll= اوباش مجازی] دقیقاً همینه و متأسفانه بازیشون هم میگیره. یعنی افراد وارد بازی این آدمها هم میشن. این یعنی اینکه ما هنوز شناخت درستی از این مسئله نداریم. ما اصلاً شیوۀ بحثکردن و گفتوگوکردن رو بلد نیستیم. شما میای پای پست من با فحاشیکردن نظر من رو نقد میکنی. خب منم میتونم دو تا فحش به شما بدم و بلاکتون کنم و تموم بشه بره و بعد سه تا توییت و پست بعدش بذارم در مذمت کاری که شما کردی. ولی میتونم اونجا اول شما رو به آرامش دعوت بکنم و بگم اصلاً به من بگو که از چی ناراحتی؟ چه چیزی در این نوشتۀ من تو رو اذیت کرد؟ طرف مقابل رو وادار میکنیم به اینکه فکر کنه. کار سختیهها، ولی یه الگوی درستی رو تشویق و ترویج میکنی.
آیا واقعاً میتونیم این کار رو بکنیم؟ یه جایی از اینکه بخوایم همه رو اصلاح کنیم خسته میشیم. میگیم مگه وظیفۀ منه که اصلاحش بکنم؟ آدم باید بیخیال بشه یا یه حد وسط داشته باشه؟
همۀ ما آدم هستیم. قرار نیست مُصلح اجتماعی باشیم و هرجا میریم آدمها رو نصیحت بکنیم. رویکرد ما باید آسیبزا نباشه. یه وقتی من خودمم عصبانیام و ناراحتم و اومدم یه توییتی نوشتم یا یه پستی گذاشتم تو اینستاگرام، بعد طرف مقابل بهجای اینکه حرف من رو درک کنه و بیاد یه همدلی به من بده، شروع میکنه به توهینکردن، فحشدادن و مسخرهکردن. خب اون لحظه قاعدتاً منم عصبانی هستم. حداقلترین کاری که میتونم بکنم اینه که وارد این بازی نشم. سکوت کنم و عبور کنم از کنارش. اگه نمیتونم تحمل کنم و وارد دیالوگ با این آدم میشم، حداقل شروع نکنم به مقابلبهمثل کردن. مرحلۀ بعد از سکوتکردن و ازکنارشگذشتن اینه که بذارم زمان بگذره. اصلاً یکی از مشکلات ما در کنترل خشم میدونی چیه؟ آدمها تحمل ندارن که دو دقیقه ساکت و آروم باشن تا اون خشم بخوابه، بعد ببینن الان رفتار درست چیه.
باید راجع به موضوع تابآوری هم حرف بزنیم، یکی از اتفاقات خیلی مهمی که باید بهطور جمعی برای ما رخ بده. میزان تابآوری ما خیلی پایینه. شما همهجای دنیا میبینی که آقا رفته تو هواپیما نشسته، به یه دلیلی پرواز عقب میفته. همه سه ساعت تو اون هواپیما نشستن، خیلی راحت یکی کتاب میخونه، یکی موزیک گوش میده و هیچکس هم اعتراضی نمیکنه، چون میپذیره این اتفاقیه که باید بیفته. اما شما میزان غرزدن ما ایرانیها رو نگاه کن. کافیه که مثلاً نیم ساعت تأخیر داشته باشیم. همه شروع میکنن به دادوبیداد کردن و غرزدن، یکی حتی بلند میشه مثلاً دو تا فحش هم میده. همهجا ما این مسئله رو میبینیم. یه بخشیاش به خاطر اینه که واقعاً تابآوری و تحمل ما پایین اومده.
شما وقتی بهعنوان یه فرد در فضای مجازی فعالیت داری، باید این رو بپذیری که جمع یکدست نیست. همه قرار نیست به لحاظ روانشناختی آدمهای سالمی باشن. همه قرار نیست رویکردشون یکی باشه. بله، من وقتی یه چیزی رو مینویسم، باید انتظار این رو داشته باشم که دو نفر بیان فحش بدن، دو نفر بیان تحسین کنن. خیلی از ما فکر میکنیم مثلاً من هرچی میگم بلاشک همه باید بیان تأییدش بکنن، اگه کسی مخالفت کرد یعنی این با من مشکل داره. یه بحث دیگهمون اینه که ما اصلاً نقدکردن رو بلد نیستیم.
تابآوری رو چطور تعریف میکنی؟
یعنی آستانۀ تحملمون رو در مقابل مسائل مختلفی که باهاشون مواجه میشیم، بالاتر ببریم. صبورتر باشیم، یه کم تحملون رو ببریم بالا، کظم غیظ کنیم، خشممون رو کنترل کنیم. در روابط بیرون از فضای مجازی، کنترل خشم خیلی مهمه. ما عادت کردیم بلافاصله در مقابل هرچیزی که ما رو عصبانی میکنه بهصورت انفجاری از کوره در بریم، واکنش نشون بدیم و بعدشم پشیمون بشیم. خب چرا همونجا یه مقدار صبورانهتر عمل نمیکنیم؟ یه کم سکوت کنیم.
مغز ما یا هیجانی داره عمل میکنه یا منطقی. وقتی هیجان فعال میشه دیگه مغز توان این رو نداره که منطقی نگاه کنه. خیلیوقتها دیدیم که حق با کسی هست، ولی چون هیجانی عمل میکنه، به ضررش تموم میشه.
این کمتحملبودن آدمها چقدر میتونه اجتماعی باشه و مثلاً به شرایط اقتصادی بستگی داشته باشه؟ برای کنترلش از چه تکنیکهایی میشه استفاده کرد؟
همۀ اینها رفتارهای اکتسابیه. وقتی داریم راجع به فحاشی صحبت میکنیم، میگیم یه رفتار اکتسابیه و ژنتیکی نیست. قاعدتاً روبهروی اون، الگوی درست هم مربوط میشه به یادگیری ما. ما یه چیزی داریم به نام یادگیری اجتماعی یا یادگیری مشاهدهای. تو سینمای ما الان یه سری از شخصیتهایی که مطرح شدن برحسب چه رفتاریشون مطرح شدن؟ حالا من نمیخوام اسم بیارم. ولی مثلاً تو سینمای ایران یکی دو تا کاراکتر داریم که برحسب عصبانیتشون و رفتارهای خشونتبارشون تحسین میشن. خب این اتفاق، اتفاق جالبی نیست. به دلیل اینکه این یادگیری مشاهدهای هست. وقتی بچۀ من پای تلویزیون نشسته و میبینه که همهجا داره از این کاراکتر به خاطر این رفتارش صحبت میشه، عملاً داریم بهش یاد میدیم. ما چیزی جز اون رفتارها در محیطمون میبینیم؟
مثلاً رفتارهای سیاسی مسئولینمون رو نگاه کنید. رفتار هنرمندانمون رو نگاه کنید. متخصصانمون رو نگاه کنید. خب اینها الگوهای جامعۀ ما هستن. میزان تابآوری در این افراد چقدره؟ وقتی صحبتی میکنن تحمل کوچکترین نقدی رو ندارن. بدترین الفاظ رو استفاده میکنن. یعنی درواقع اون حقبهجانب بودنه و اون متکلموحده بودنه در جامعۀ ما خیلی پررنگه. ما تحمل انتقاد و آدم مخالف رو نداریم. انگار فقط باید کلونی داشته باشیم از آدمهایی که فقط ما رو تأیید و تحسین میکنن. تا نقدی بشنویم، شروع میکنیم به تخریبکردن. «من با نظر شما مخالفم…»، «اوکی، من میتونم نظر شما رو نقد بکنم. رفتار شما رو نقد بکنم.» اما چیزی که معمولاً میبینیم اینه که شخصیت افراد داره نقد میشه. کل مجموعۀ یه آدم زیر سؤال میره. من میگم نیماجان این رفتار شما، این صحبت شما، اینجا مسئله داشت و من باهاش مخالفم. نظر خودمم بیان میکنم. الزامی نداره من شما رو مجاب کنم که حتماً نظر من رو بپذیری و اگه نپذیری، پس تو آدم خوبی نیستی. یا اصلاً متوجه نیستی یا تو باغ نیستی.
برای یادگیری روش نقدکردن چه منبعی رو برای خوندن پیشنهاد میدی؟
ما یه موضوع مهمی داریم به نام تفکر نقادانه. یاد بگیریم چطور نقد کنیم. تفاوت نقدکردن با تخریبکردن در چیه؟ تو نقدکردن چه چیزهایی رو باید در نظر بگیریم؟ خیلی از افراد رو میبینیم که شروع میکنن به تخریب شخصیت طرف مقابل. کل مجموعۀ اون آدم رو، از زندگیاش گرفته تا شخصیتش، زیر سؤال میبرن و آخرش میگن چرا تحمل انتقاد رو نداری؟ چرا نقد نمیپذیری؟ نه دوست من، این نقدکردن نیست. شما برو اول اصول نقدکردن رو یاد بگیر، بعد بیا این کار رو بکن.
اگه میخوایم به نتیجۀ درست برسیم، باید یه سری مهارتهای لازم رو آموزش بدیم. یکی از موضوعات مهم، فقدان مهارتهاست. این مهارتها چی هستن؟ مثلاً ارتباط مؤثر. اولین گام در یه ارتباط مؤثر، گوشدادن فعاله. ما باید همدیگه رو بخونیم. کامنتهای زیر پستها رو نگاه کنید، یه سری نقدهایی اتفاق میفته که متوجه میشی طرف اصلاً مطلب رو درست نخونده و نقدش میکنه. یعنی ما قبل از اینکه بخونیم و بشنویم، شروع میکنیم به اظهارنظرکردن.
برای تفکر نقادانه چه منبعی رو پیشنهاد میدی؟
درزمینۀ مهارتهای زندگی مجموعههای بسیاری هست. یعنی بهطورکلی ده مهارت رو آموزش میده و من اگه مسئولی بودم که میتونستم تصمیم بگیرم، الزام میکردم که هر فردی، هر شهروندی باید این دورهها رو بگذرونه. ما ده مهارت داریم: ارتباط مؤثر، ارتباط بین فردی، حل اختلاف کردن، حل تعارض کردن، کنترل استرس، مدیریت زمان، کنترل خشم. اینها ده مهارتی هستن که نیاز داریم یاد بگیریم. میتونه با خوندن باشه، میتونه با شرکتکردن در این دورههایی باشه که خیلی هم برگزار میشه و خیلی جاها هم هست. فکر میکنم الان تو مدارس برای نوجوونها هم دارن این رو تحت عنوان «مهارتهای دهگانۀ زندگی» اجرا میکنن.
وقتی این مهارتها رو یاد بگیریم، دیگه نیازی به فحشدادن نداریم، چرا؟ چون دیگه گفتوگوکردن رو یاد گرفتیم و اصولش رو بلدیم. بلدیم مذاکره کنیم، بلدیم حل اختلاف کنیم و بلدیم تعارضها رو حل کنیم. از اون طرف هم بلدم خشم و اضطرابم رو کنترل کنم. شما نگاه کنید: اینها میشه ابزار دست من. من اگه بلد باشم حرف بزنم، نیازی به فحاشیکردن ندارم. وقتی فحاشیکردن و ناسزاگفتن میاد وسط که آدمها کم میارن. آدمها احساس میکنن در حرفزدن ناتوان هستن.
برای اینکه کمتر در معرض فحش و ناسزا قرار بگیریم چه پیشنهادی داری؟ برای بهبود این شرایط چه باید بکنیم؟
تصور من اینه که اگه هرکدوم از ما اصلاح این رفتار رو از خودمون، از زندگی شخصیمون و ازخانوادمون شروع بکنیم و کنترل اضطراب، کنترل خشم، افزایش میزان تابآوری، اصول گفتوگو و گوشدادن فعال، چگونگی حل اختلافنظر، روش مذاکره و امثال اینها رو یاد بگیریم و در فضای خانواده، در روابط دوستانه و محیط کارمون تمرین کنیم، کمکم به اجتماع هم میرسه.
انتظار نداشته باشیم دیگران تغییر کنن تا ما فضای سالمی داشته باشیم. اول «من» باید تغییر کنم، «من» باید رو خودم کار کنم. حداقل بهعنوان یه شهروند این دیدگاه رو داشته باشم که حتی تغییر من یکی میتونه روی ده نفر از افراد نزدیک من تأثیر بذاره؛ هم در تغییر الگوی رفتاری اونها، هم برای آرامش خودم.
فضای مجازی هم دقیقاً همینطوره. ما باید افرادی رو که عامدانه و آگاهانه این فضا رو ایجاد میکنن شناسایی کنیم، بلاک کنیم و دنبال نکنیم. بحث ارزشها هم مطرحه. فکر نکنیم فحاشی و بددهنی و بیادبی نشوندهندۀ کولبودن و صمیمی بودنه. نه، اصلاً اینطور نیست. اینها هرچقدر هم زمان بگذره، باز هم رفتارهای ناهنجار و غلطی هستن. خشونت کلامی پیشزمینۀ خشونت فیزیکیه. وقتی این حجم از خشونت کلامی وجود داره، ناخودآگاه به سمت خشونتهای فیزیکی هم کشیده میشه.
من معمولاً میگم اگه میخوای آدمها رو به لحاظ هیجانی بررسی کنی، فرهنگ رانندگی اون آدم رو نگاه کن. معمولاً آدمها در فضایی که رانندگی میکنن چه واکنشهایی دارن؟ شروع میکنن به فحشدادن، لاییکشیدن، تعقیبکردن، دنبالکردن، با دست علامتهایی رو نشون دادن و… . حتی نصف بیشتر درگیریها و نزاع و خشونتهایی که تو جامعهمون داریم به خاطر بحث رانندگیه. تحمل نمیکنیم که مثلاً طرف مقابل یه اشتباهی کنه. تا جبران نکنیم، تا به روش نیاریم و دو تا فحش ندیم آروم نمیشیم. چرا برای آرامش خودم راه بهتر و سالمتری پیدا نمیکنم؟ یکی هم اینکه هزینه و فایده رو در نظر بگیریم. اینکه من به این آدم دو تا فحش هم دادم، اگه پیاده شد اومد درگیر شد به ماشینم و خودم آسیب زد هزینهاش بیشتره یا دو تا حرفی که زد و رفت؟ ما واقعاً به تبعات فکر نمیکنیم.
اگه به تبعات رفتاریمون فکر کنیم میبینیم که چه آسیبی به ما میزنه و درواقع مجموعهای از آسیبهای فردیه که روی طرف مقابل هم تأثیر میذاره. یعنی ما آدمهای آسیبدیدهای هستیم که آسیب هم ایجاد میکنیم. درواقع، تحریک مستقیم یعنی همین. افرادی که مورد بدرفتاری جسمی یا تمسخر کلامی قرار میگیرن، عمدتاً همین افراد دوباره این الگو رو پیاده میکنن. یعنی خودش مورد تمسخر قرار گرفته و باعث چرخۀ خشونت میشه. به این مسئله الگوی تشدید بیامان میگن. دائماً تشدید و تکرار میشه. خب من باید یه جایی متوجه این بشم که اگه من در معرض این بودم، باید برم خودم رو درمان کنم، خودم حلش کنم و یه الگوی درست رو یاد بگیرم.
خیلیوقتها افراد میگن خانوم ما اصلاً ندیدیم همچین چیزی رو، کجا باید یاد بگیریم؟ پدر و مادر ما صبح که از خواب پا میشدیم با فحش ما رو میفرستادن مدرسه با فحش هم ما رو میاوردن خونه. خب درسته، همۀ ما ممکنه تو زندگی گذشتهمون مسائل و مشکلاتی داشته باشیم، اما قرار نیست تا آخر عمرمون تاوان اون رو بدیم. اگه گذشتۀ ما گذشتۀ ناسالمی بوده، الان که دیگه خودمون مسئول زندگیمون هستیم. بایستیم و درستش کنیم و این الگو رو اصلاح کنیم.
چه آهنگی رو تقدیم شنوندههامون میکنی؟