شما میتونید این قسمت را در آدرسهای زیر بشنوید یا در ادامه به متن اون دسترسی داشته باشید:
اگرچه با ورود شبکههای اجتماعی، وبلاگنویسی کمرنگتر شده است، هنوز بسیاری افراد برای انتشار مطالب خود، آن را به شبکههای اجتماعی ترجیح میدهند. نوع کاربری شبکههای اجتماعی به گونهای است که افراد میتوانند راحتتر با یکدیگر ارتباط برقرار کند و همین باعث جذابترشدن این شبکهها میشود؛ چراکه در شبکههای وبلاگی، این وظیفۀ خود فرد است که خوانندۀ خود را پیدا و جذب کند.
در دورهای زندگی میکنیم که با استقبال روزافزون از شبکههای اجتماعی، انتظار میرود بلاگنویسی از مد افتاده باشد، در حدی که انگار با شوک دهانبهدهان زنده مانده است. از طرف دیگر، کلی کسبوکار مختلف بر سر اینکه صفحۀ اول گوگل باشند، با هم جنگ و دعوا میکنند، تا حدی که برای هر کلیک و گوگل ادز تا مبلغ هر کلیک ۱۵ دلار هم به گوگل پرداخت میکنند.
پیرو همین توضیحات دربارۀ اینکه واقعاً با ورود شبکههای اجتماعی بلاگنویسی کمرنگتر شده یا برعکس، شبکههای اجتماعی یک راه پروموتکردن بلاگپستهایمان هستند، با شاهین کلانتری گپ زدیم.
خودت رو معرفی میکنی؟
من شاهین کلانتری هستم. سالها کار روزنامهنگاری میکردم. در فضای کاریکاتور فعال بودم و کارهام هم بهعنوان کارتونیست تو مطبوعات چاپ میشد و هم تو جشنوارههای مختلف حضور داشتم و حدود چهل تا جایزۀ داخلی و خارجی درزمینۀ کاریکاتور دارم. اما بهتدریج از سمت روزنامهنگاری اومدم سمت ادبیات و همینطور تولید محتوای دیجیتال و این موضوع جدی شد و جدی شد و جدیتر، تا اینکه حالا به اینجا رسیدم.
در حال حاضر مدرسۀ نویسندگی دارم و بیشتر فعالیتهای من در حوزۀ تولید محتوا و نویسندگی هست. البته یکسری کارهای دیگه هم میکنم، ولی خب فکر میکنم برای شروع همین حد کافی باشه.
یکی از چالشهایی که وجود داره اینه که با پیداشدن سروکلۀ شبکههای اجتماعی، بلاگنویسی کنار رفت. نظرت درمورد این موضوع و اصلاً پیدایش شبکههای اجتماعی در مقابل بلاگها چیه؟
من هم این موضوع رو باور دارم. چند سال قبل هم که میخواستم به یک شکل دیگهای وبلاگنویسی رو شروع بکنم، دقیقاً همین تصور با من بود؛ حالا با جزئیات برات میگم. من یک دورهای در دهۀ ۸۰ وبلاگنویسی میکردم و در اون دوره وبلاگنویسی واقعاً شکل حرفهای نداشت. حالا بعضیها کارهای حرفهای انجام میدادن، ولی مثل اینستاگرام و توییتر فعلی بود و آدمها میومدن سرگرم باشن و با همدیگه در ارتباط باشن. مثلاً اون چیزی که نوشته میشه مهم نبود. محتوا مطرح نبود. اصلاً کلمۀ محتوا اون موقع به این شکل امروزی وجود نداشت. بنابراین، من در اون دوره این کار رو میکردم.
بعد فیسبوک اومد. فیسبوک که اومد، اون مدل از وبلاگنویسی که بیشتر هم تو سایت بلاگفا بود، یک جورهایی به آخر خط رسید؛ یعنی اون کار رو میشد توی فیسبوک به نحو خیلی بهتری انجام داد و بعد توی اینستاگرام و توییتر و… . این رسانهها همزمان اومدن و جای اون مدل از وبلاگنویسی رو گرفتن. من هم مثل عموم آدمها در اوایل دهۀ ۹۰ فکر میکردم کار وبلاگنویسی و وب به آخر رسیده؛ یعنی تصورم راجع به وب این بود و همینطور که گفتی الان خیلیها چنین تصوری دارن، میگن برای چی باید این کار رو بکنیم؟ من الان پست میذارم توی اینستاگرام، کلی خونده میشه، لایک زده میشه، مخاطب راحت میاد، کامنتگذاشتن راحته، هزینه نداره، برای چی من باید برم وبلاگ بنویسم؟
این تصور وجود داشت تا اینکه رسیدم به نگاه دیگهای دربارۀ وب، اهمیت وب و تأثیری که وب میتونه بذاره. فهمیدم که اصلاً وبلاگنویسی حرفهای یا نوعی از وبلاگنویسی وجود داره که راهش از اون چیزی که ما راجع به وبلاگنویسی فکر میکردیم، کلاً جداست. دهۀ ۸۰ غالباً افراد دلنوشته مینوشتن، یا مثلاً دربارۀ مسائل سیاسی روز اظهارنظر میکردن و دانلود آهنگ هم در اون بود. موضوع چندان جدی نبود. منتها الان دیگه وبلاگنویسی به اون شکل، اومده در شبکههای اجتماعی و فضای وب. حالا درسته که هنوز هم در اون یکسری از چیزهای پرت وجود داره، اما فضای بهتری شده برای انجام بعضی از کارها و ارائۀ بعضی از انواع محتوا.
پس تو خودت باور داری که مدل بلاگنویسی تغییر کرده و بلاگپستنویسی جای خودش رو داده به شبکههای اجتماعی. تو فکر میکنی بلاگنویسیای که الان هست، کلاً از حالت روزمرهنویسی خارج شده؟
باید ببینیم داریم از چه منظری به ماجرا نگاه میکنیم. یک وقتی هست یکی میگه من برای دل خودم میخوام بنویسم و اصلاً حالت تمرینی داره و برام هم مهم نیست که کسی مطالبم رو میبینه یا نه. بعد تصمیم میگیره بره در بلاگفا یا یک سایت وردپرسی بسازه و شروع کنه بنویسه، بدون اینکه اصلاً به استراتژی محتوا فکر بکنه. منتها وقتی هدفمند نگاه میکنیم، بهعنوان کسی که میخواد در حوزۀ محتوا کار جدی انجام بده، میبینیم مخاطب کجاست و روندهای توزیع و ترویج محتوا چطور داره پیش میره. وقتی به این چیزها نگاه میکنیم، میبینیم عملاً اون نوعی از وبلاگنویسی که در ذهن عموم آدمهاست (ببین در ایران، آدمها بحث وبلاگنویسی رو یک جور دیگه میفهمن؛ یعنی تو الان به هر کسی بگی وبلاگنویسی، میگه یادش بخیر دهۀ ۸۰ من هم یک وبلاگ داشتم. همه یک چنین تجربهای رو دارن) با وبلاگنویسی جدید فرق داره. بنابراین، ما هرچقدر هم که بخوایم این کلمۀ وبلاگنویسی رو برای بقیه جا بندازیم، بعضیها باز تصورشون این هست که من باید برم یک وبلاگی بزنم و یکسری دلنوشته منتشر بکنم؛ همون روزمرهنویسیای که در بلاگفا بود. بنابراین، وقتی از وبلاگنویسی جدید (که به نظر من حرفهایه) در فضای وب حرف بزنیم، موضوع کمی جدی میشه و به نظر من این نوع از بلاگنویسی مال متخصصهاست. من با کسی که میخواد بیاد برای خودش دلنوشته بنویسه کاری ندارم، من دربارۀ کسی صحبت میکنم که استراتژی داره. فکر میکنم این مدل از وبلاگنویسی که ما داریم ازش حرف میزنیم، وبلاگنویسی هدفمنده. این کار، کارِ یکسری افراد متخصصه، مثلاً خود تو.
تو یکسری مطلب تخصصی نوشتی، رفتی راجع بهش مصاحبه کردی، رفتی کلی داده رو درآوردی، تحلیل کردی؛ این اسمش دلنوشته نیست. در حوزۀ خودت یک کار اساسی کردی. خب این عالیه! یعنی به نظر من، متخصص باید در کنار کارش، وبلاگنویسی جدی رو داشته باشه. از طرف دیگه، کسبوکارها هم به خاطر موضوع سئو به این نوع از وبلاگنویسی نیاز دارن. حالا چرا نیاز دارن و چرا میگیم این مدل از وبلاگنویسی مهمه؟
چون درست هست که میگن شبکههای اجتماعی اومده همهچیز رو گرفته و شده جای اصلی توزیع محتوا، ولی توی همون شبکههای اجتماعی، وقتی سؤالی براشون پیش میاد، میرن مرورگر رو باز میکنن و توی گوگل جستوجو میکنن؛ یعنی درسته که این ماجرا هست که احساس میکنن وب تعطیل شده و دیگه چیزی نداره، بااینحال اگه اطلاعاتی هم میخوان، باز میان سراغ وب. من احساس میکنم وب جنبۀ عمومی خودش رو از دست داده و این بد هم نیست. هدفمندتر شده. اگه قصد کار محتوایی داری و میخوای نوشتهات خونده بشه، دیگه دلیلی نداره بیای توی وب این کار رو انجام بدی. اینستاگرام رو باز میکنی و خیلی راحتتر و زیباتر و قشنگتر این کار رو انجام میدی. چرا خودت رو به دردسر بندازی و بیای توی وب محتوا بذاری، چون نه هدفمنده نه سئویی داره، هیچکس هم نمیاد و تار عنکبوت میبنده.
این قسمت حرفت که دربارۀ بلاگنویسی برای کسبوکارها میگی، به نظرت شبکههای اجتماعی کجا میتونن کمککنندۀ اینها باشن؟
یک نکتۀ خیلی قشنگی وجود داره و میخوام مثالی از کار خود تو بزنم. تو یک کار جالبی میکنی و شاید هم این اتفاق داره فقط برای تو میفته به این شکل، تو وبلاگت مطلب مینویسی، لینکش رو در توییترت میذاری و به خاطر فعالیت زیادی که در طولانیمدت توی توییتر داشتی، مخاطب بهسرعت عکسالعمل نشون میده و این، برای تو بازدید میاره. آیا تو نمیتونستی همون مطلب رو توی همون توییتر یا جای دیگه بنویسی؟ نه. چرا؟ چون تو توی وبسایت خودت مطلب رو میتونی به شکلی ارائه کنی که اصلاً شبکههای اجتماعی اجازۀ ارائۀ کار به اون شکل رو نمیدن.
بحث ما تأثیرگذاشتن هست. این چیزهایی که میگم خیلی ریزهها، ولی من تأثیرش رو دیدم. یک مطلبی هست که حتی کوتاهه، من میتونم بیام این رو توی اینستاگرامم هم بذارم، ولی احساس میکنم اگه این رو در سایتم بذارم، بعد استوری بذارم و بگم صفحه رو بالا بکشید بیاید توی سایت ببینید، یک اتفاق دیگهای میفته. چرا؟ چون اون مطلب رو من میتونم با فونتی که میخوام، در ابعادی که میخوام، با مجموعهای از لینکهایی که میخوام، حتی با رنگی که میخوام (مثلاً میخوام یک جا به یک کلمهای رنگ متفاوتی بدم، یا جاهایی از مطلب رو یکسری عکسنوشته بیارم) بخشهایی رو هایلایت بکنم. این امکانات رو ما در حال حاضر، در شبکههای اجتماعی نداریم. حتی در خیلی جاها مثل medium که اصلاً برای مقالهنوشتنه، باز هم تو به اندازۀ وبسایتی که دست خودت هست، قدرت تغییر مطلب رو نداری.
یکسری دادهها رو هم که اصلاً نداری و نمیتونی به دست بیاری. موضوعِ داده هم مطرح هست؛ یعنی تو در وب، امکاناتی داری، وقتی مخاطب میاد مطلب تو رو توی سایتت میخونه، به چیزهایی میرسی که جای دیگه اصلاً اون رو به اون شکل نمیتونی داشته باشی. مثلاً در بحث کامنتها و خیلی از چیزهای دیگه. کنترلی که تو روی ماجرا داری و شکلی که میتونی مطلب رو ارائه بکنی، خیلی در محتوا تأثیر داره.
یک موضوع مهم دیگه که خیلی بدیهی و سادهست، حجم محتواست. نمیتونی اون مطلبِ نکات زیرپوستی توییتر رو بیای در ۲۲۰ کاراکتر اینستاگرام منتشر بکنی. اصلاً نمیشه این کار رو انجام داد. شاید یکی بگه خب خُردخُرد منتشر بکن؛ ولی اصلاً کیفیت اینها و تأثیرشون متفاوت هست.
حالا من میخوام اون قسمت شگفتانگیز موضوع رو بگم برای دوستانی که دارن این پادکست رو میشنون: من خیلی با وب کلنجار رفتم و خیلی به این موضوع فکر کردم. در وبلاگ یک اتفاقی میتونه بیفته که من این رو نتونستم با شبکههای اجتماعی، به این کیفیت وب و با این شکلی که دوست دارم تجربه بکنم. اون حیرتانگیزه. به خاطر همین، واقعاً روزبهروز یقین من برای انجام این کار بیشتر شده. وبلاگنویسی اینقدر چیزهای جذاب به من نشون داده که مرتباً این اشتیاق در من شعلهورتر شده. موضوع این هست که وقتی تو در وبلاگ یک مطلبی رو مینویسی، فرصت این رو داری که بهصورت مداوم اون مطلب رو بهروز بکنی، این نکتۀ درخشانیه. اصلاً نباید این رو نادیده بگیری؛ یعنی تو میتونی یک سایتی داشته باشی، اصلاً ۵۰ تا مطلب داشته باشه، ولی اون مطالب رو مدام بهروز کنی و بهتر کنی. اگه بخوام مقایسه بکنم، اصلاً فضای شبکههای اجتماعی اینطور نیست.
میخوام بگم به همهاش نیاز داریم، هم به شبکههای اجتماعی و هم به وبسایت؛ من طرفدار جفتش هستم. اما یادمون باشه یهو وب رو دور نندازیم. وب این فرصت بهروزکردن رو به ما میده. ممکنه بگی میتونم برم تو اینستا پستم رو ادیت کنم، اصلاً موضوع فرق داره… مطالب دیگه میره اون پایین و تو دیگه نمیتونی اون رو بیاری بالا و اصلاً ساختارش اونجوری نیست. بهروز هم بکنی، مثلاً مخاطبت نمیاد بگه این نسخۀ بهروزشدهست و بذار من نسخۀ بهروزشدهاش رو هم بخونم. ولی توی وب ما این کار رو میتونیم بکنیم و بعضیها این کار رو خیلی خوب انجام میدن. من خودم مطلبی دارم که نسخۀ اولش دیگه شباهتی به نسخهای که الان هست نداره. این مطلب طی چند سال مدام بهروز شده و هربار من چیزی اضافه کردم. خب، خوشبختانه گوگل هم امتیاز میده به این بهروزبودنه. وقتی میبینه یک صفحهای زندهست، رتبههای بهتری بهش میده.
پس اینجا میتونی به محتوایی برسی که از لحاظ کیفیت چند سروگردن از انواع دیگۀ محتوا بالاتره. حتی کتاب! شما کتاب رو چند بار میتونی تجدید چاپ بکنی؟ یک نسخۀ کاغذی وقتی چاپ شد دیگه رفت تو دست مخاطب. ولی وقتی یک ایدهای رو توی صفحۀ وب داری، میتونی هر روز اون رو بهروز کنی.
من یک مطلبی داشتم که هر روز بهروزش میکردم؛ یعنی یکی دو ماه من هر روز میرفتم سراغ اون مطلب و یک اتفاق عجیبی افتاد: داشت بهتر میشد. یعنی اینقدر این کار مداوم رو مطلب جذاب بود و کمک میکرد به بهترشدنش که نمیتونم وصف بکنم.
از طرف دیگه، گوگل و موتورهای جستوجو و روند اطلاعات فوری میگه که آدمها هر روز بیش از پیش برای اینکه جواب سؤالاتشون رو بگیرن، میان سراغ موتورهای جستوجو. خب بین موتورهای جستوجو هم اصل کاری، گوگله. توی وب این آدمها قراره چی رو ببینن؟ پاسخ اینها رو کی میده؟ گوگل که جوابشون رو نمیده! پاسخ رو تولیدکنندههای محتوا میدن، وبلاگنویسها میدن. بله ممکنه که توی گوگل هم صفحۀ اینستاگرام و توییتر نمایش داده بشه، اما کافیه؟ طرف احساس میکنه پاسخش رو گرفته؟ ممکنه برای بعضی از سؤالاتشون کافی باشه، بله؛ منتها نکته اینه که تو خیلی از موضوعات، وقتی تو بتونی رتبه بیاری و مخاطب بیاد به وبسایت تو، نوعی از ارتباط شکل میگیره که اصلاً در جاهای دیگه اتفاق نمیفته. یک مثال برات میزنم: بارها و بارها آدمهایی اومدن تو سایت من کامنت گذاشتن و گفتن ما اومدیم یک چیزی رو سرچ کردیم و وارد شدیم و چند ساعت این تو موندیم؛ یعنی از این مطلب به اون مطلب. حالا اونها که محبت دارن، ولی خب برای خود من هم پیش اومده، اتفاقی رفتم تو سایتی و انقدر خوب بوده که از این صفحه به اون صفحه رفتم.
حالا بدبختانه ساختار شبکههای اجتماعی جوری هست که مخاطب هرچقدر هم که بخواد با کار ما درگیر بشه و بمونه و همراهی بکنه، اصلاً حواسش پرت میشه. من الان میخوام پست نیما رو تو اینستا ببینم و دو دقیقه کپشنش رو بخونم، استوری بهم چشمک میزنه. از اونور بالا و پایینش پستهای دیگران هست، اکسپلور هست و… . میدونی؟ حواسپرتیه اصلاً راه نمیده به اینکه مخاطب بتونه در اون شبکۀ اجتماعی با تو همراه بشه و بمونه. ولی تو وب این موضوع هست که تو میتونی به لایههای عمیقتری از ارتباط برسی. الان وقتی افراد میان سایت نیماتودی رو میبینن، اگه یک چیزی علاقمندشون کرده باشه، مثلاً نکات زیرپوستی درباره لینکدین رو بخونن، این آدمها احتمالاً دغدغههای دیگه هم دارن. میتونن همونجا، همون لحظه یا روزهای آینده بیان و موضوع رو عمیقتر دنبال کنن. ولی تو شبکههای اجتماعی مجال این کار فراهم نیست.
تو خودت جزو کسانی بودی که خیلی با شبکههای اجتماعی دوست نبودی یا حداقل الان داری بهش بیشتر توجه میکنی… میتونی بهم بگی الان از شبکههای اجتماعی برای بلاگ چه استفادهای میکنی؟
یه زمانی شاید حرفهایی زدم… من بهعنوان مصرفکننده اون حرفها رو زدم. خب من راجع به بهرهوری هم مینویسم و به نظرم بحث تولید و مصرف جداست. در بحث مصرف معتقدم که واقعاً باید مصرف اینترنت رو کنترل کنیم و نذاریم شبکههای اجتماعی تمرکز و انرژیمون رو نابود بکنن.
اما حالا برگردیم در جایگاه تولیدکننده و فعال رسانهای به موضوع نگاه بکنیم. راستش من از اول هم طرفدار شبکههای اجتماعی بودم و نتیجه هم ازشون گرفتم. حالا چطوری طرفدارشون بودم؟ من یک دورهای که میتونستم خیلی رشد داشته باشم، اینستاگرام رو بستم. احساس کردم که اون باعث میشه تمرکز روی وبلاگم نباشه؛ یعنی نیاز دارم که فعلاً رو وبلاگم تمرکز کنم. اما در کنارش کانال تلگرام رو داشتم. روی کانال خیلی تمرکز کردم و کانال مدرسۀ نویسندگی طی چهار-پنج سال گذشته، بیوقفه بهروز شده، بیوقفه. کانال برام جدی بود و الان هم خیلی بازخوردهای خوبی میگیرم؛ یعنی اینطور بگم که کانال نرخ تبدیل بالایی داره و خیلی فوقالعاده بوده. با اینکه تلگرام فیلتر شده و اون بلاها سرش اومده و حالا وارد جزئیاتش نمیشیم.
بعد رسیدم به شبکههای اجتماعی. دیدم که اینستا جذابه و جدیتر و جذابتر میشه. اینستاگرام هم تغییر میکنهها… این رو هم بگم، مثلاً شما نگاه کن، در همین چند ماهی که کرونا اومده، یکسری امکانات تازه هم اومده: لایو که میذاری میتونی ذخیره بکنی بره تو IGTV. یک چنین امکاناتی هست و آدم میبینه که اینها میتونه جالب باشه. تو فرایند کار محتوا، یعنی وقتی تو بازاریابی محتوایی میکنی، مجموعۀ اینها در کنار هم معجزه میکنه؛ یعنی به نظر من نباید اکتفا بکنیم به یک رسانه. نه اینکه در همهجا باشیم، نه اینکه تکبعدی باشیم و بگیم نه، من فقط در وب یا من فقط در شبکههای اجتماعی هستم.
من الان به ترکیب مناسبی رسیدم که خودم احساس رضایت دارم؛ یعنی یکسری کارها مثل لایو رو توی اینستاگرام دارم پیش میبرم و بازخوردها فوقالعاده خوبه. از اون طرف، یکسری کارها توی تلگرام داره پیش میره. در توییتر، نوع دیگهای از کار رو دارم پیش میبرم و اتفاقاً راضیام از بازخوردی که وجود داشته و درنهایت اگه بخوام جمعبندی بکنم اینه که خیلیوقتها آدمها میان توی وب، سایت تو رو میبینن و خوششون میاد و اونجا تو لینک شبکههای اجتماعیات رو هم گذاشتی. وقتی وارد اینستای تو میشن، وارد کانال تو میشن و تو شبکههای اجتماعی هم تو رو دنبال میکنن، رابطه عمیقتر میشه. سرعت عمیقشدن رابطه بیشتر میشه، ضمن اینکه حالت خبرنامه رو هم پیدا میکنه. ممکنه مخاطبی بیاد تو وبسایت تو کلی هم با کار تو کیف بکنه، ولی دیگه بره و سراغ سایت تو نیاد. ولی وقتی تو رو در شبکههای اجتماعی فالو میکنه، این رابطه میتونه به یک رابطۀ ادامهدار تبدیل بشه. میشه اینجوری امید بیشتری به تداوم رابطه داشت. پس شبکههای اجتماعی به وب کمک کرده. کمک میکنه اعتمادسازی سرعت بیشتری بگیره، کمک میکنه مخاطب رو از دست ندیم و به تداوم رابطه امید بیشتری داشته باشیم.
خود تو همیشه از شبکههای اجتماعی بهعنوان کانال توزیع استفاده میکنی؟ یا هرازگاهی برای بلاگپستهای مختلفی از این ظرفیت استفاده میکنی؟
راستش احساس میکنم زیاد نباید به خیک مخاطب لینک بست. البته گاهیاوقات من هم این کار رو کردمها… ولی شبکههای اجتماعی بههرحال فرم خودش رو داره… مخاطب اگه ببینه تو فقط میخوای بهش لینک بدی و بگی بیا تو سایت بخون، ممکنه کار تو رو پس بزنه. به نظرم باید نوعی تعادل ایجاد کرد؛ یعنی باید برای شبکههای اجتماعی محتوای اختصاصی تولید بکنی، بدون اینکه نیاز به کلیککردن روی جایی باشه. هرازگاهی هم لینک بذاری و اتفاقاً مخاطب خیلی کیف میکنه. زیادهروی نمیکنی. وقتی هم گاهیاوقات پیشنهادی بهش میدی، لینکت رو جدی میگیره و میخونه و خیلی هم تأثیرش خوبه اتفاقاً. خودم الان یک لحظه ذهنم رفت به تجربۀ مطالعۀ بعضی از وبسایتها. ببین من کانال اون سایت رو دنبال کردم، و وقتی این کانال رو میبینم، میفهمم تو سایتشون مطلب جدید گذاشتن. چقدر خوبه! شبکههای اجتماعی حالت خبرنامه رو دارن و اون حالت مزاحمتی رو که شاید بعضی از خبرنامهها ایجاد میکنن، شبکههای اجتماعی ایجاد نمیکنن.
چه آهنگی رو تقدیم شنوندههامون میکنی؟
سمفونی ۵ بتهوون رو که میشنوم خیلی حس خوبی بهم میده.
اسپانسر: باهمتا
فرقی نمیکند چه محصولی برای فروش دارید، درهرصورت احتمالاً با چالش اینکه چطور محصولاتتان را به آدمها نشان بدهید و به قولی، آن محصول را برایشان به نمایش بگذارید، روبهرو شدهاید. بعد از اینکه مشتری محصول شما را دید و خوشش آمد، میرسیم به چالش پرداخت و امنیت پرداخت و… .
برای اینکه دیگر دغدغۀ این چیزها را نداشته باشید، باهمتا که خودش سرویس پرداخت و دریافت پول است، سرویسی با عنوان «دستیار فروش آنلاین» دارد که به کمک آن میتوانید برای محصولات خود عکس و توضیحات بنویسید و بهصورت تکی یا گروهی، لینک محصولتان را برای جامعۀ هدفتان بفرستید و کلی امکانات متنوع دیگر.
برای ۱۴ روز استفادۀ رایگان و بدون کارمزدِ این سرویس میتوانید به باهمتا بروید و آنجا از خدمات دستیار فروش استفاده کنید.
شاهین فوق العادس
چون نه هدفمنده نه سئویی داره
سئو یعنی چی؟
اینجا کامل توضیح داده شده مسعود عزیز:
https://en.wikipedia.org/wiki/Search_engine_optimization